علامه مجلسی می نویسد: روزی حضرت رسول اکرم(صل االله علیه و آله) در مسجد نشسته بودند.
عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا(صل االله علیه و آله)! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم.
مرا کمکم کنید.
حضرت(صل االله علیه و آله) به بلال فرمود: این مرد را به خانه فاطمه(سلام الله علیها ) ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.
بلال آمد و داستان را برای حضرت فاطمه(سلام الله علیها) تعریف کرد.حضرت(سلام الله علیها) گردنبند خود را که هدیه بود، به بلال دادند و فرمود:
این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.
درباره این سایت