هیچ مامن و آرامگاهی جز آغوش یار نیست، چشمان آنان نه جلوه دنیا را می بیند نه محبوب های دنیوی، چشمان آنان فراتر از وسعت این دنیا و مافیها را نظاره می کند و گویا روح و روانشان در عالمی دیگر سیر می کند؛ اما رسیدن به دنیای برتر را نه در گوشه نشینی و عزلت که در میانه کارزار حق و باطل جستوجو می کنند و حقا که بهای جان این گوهرهای ناب انسانیت جز بهشت برین در جوار بهترین های خداوند نیست. اینها کسانی هستند که مرز میان انسانیت و توحش را نشان می دهند و برای رسیدن به این مقصود ابراهیم وار به میانه آتش می روند تا هر چه پلیدی و ناپاکی است رسوا کنند. شهید محسن خزایی یکی از همین افراد است، او که با روضه های امام حسین (ع) در خانه پدری جان گرفته و دل در گرو محبت اهلبیت (ع) دارد، همواره آرزوی شهادت را در سر می پروراند و از اینکه از قافله شهدای دفاع مقدس جا مانده حسرتی بر دل دارد؛ اما با ورود به صدا و سیما سعی می کند تا دین خود را به شهدا ادا کند، لذا چندین برنامه به یاد شهدا می سازد تا اینکه اندکی قبل از شروع جنگ سوریه به عنوان مدیر امور اداری بیت مقام معظم رهبری در این کشور به همراه خانواده به سوریه اعزام می شود، با آغاز جنگ خانواده را برمی گرداند؛ اما نه تنها میدان را خالی نمی کند بلکه با شجاعت و جسارت تمام تصمیم می گیرد تا این جنگ نابرابر را به تصویر بکشد و دشمن را رسوا کند و حتی تلاش مادر و بی تابی های رقیه سه ساله اش برای برگرداندن او افاقه نمی کند و در نهایت به دست شقی ترین های زمانه به شهادت می رسد.
درباره این سایت