انسان از هیچ یک از ذنوب و سیئات و گرفتاری ها دور نیست؛ گرفتاری هایی که اساساً از شک و شرک و نفاق شروع می شود و تا کفر و انواع دیگر فجور و گرفتاری هایی که به قلب ما، به خیال ما، به وهم ما و به تفکرات و تأملات ما و به سایر اعضاء و جوارح ما؛ در بطن و فرج و سمع و بصر و دست و پا و. برمی گردد. آدمی با هیچ یک از اینها فاصله ای ندارد.
اگر روزی به ما بگویند آیا حاضری نبی ای از انبیاء الهی و ولی ای از اولیای الهی را بکشی؟ جواب ما منفی است و حتی از این سؤال، وحشت هم می کنیم.
اگر بگویند آیا حاضری با مَحرم خودت در کنار کعبه کنی؟ آیا حاضری حلقوم علی اصغر ابا عبداللَّه الحسین (ع) را بِبُری؟ آیا می توانی حسین فاطمه (س) را تکه تکه کنی و فرق علی (ع) را بشکافی؟ می گوییم خیر! تمام جواب ها منفی است و خودمان را از این اعمال بسیار دور می بینیم.
احساس می کنیم که این گناهان، گناهان ما نیست و بین ما و آنها، حائل ها و واسطه های زیادی وجود دارد.
اعتقادم این است که ما هنوز در فضای این گناهان قرار نگرفته ایم. هنوز مجبور نشده ایم که به خاطر محبوب هامان دست به هرکاری بزنیم، در حالی که همه فرعونیم، فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ می شود.
من در محدوده خانه ام، مادر و پدرم، فرزند و عیالم، فرعونی هستم و «أَنَا رَبُّکمُ الاعْلی » [1] را در آن حد دارم و در این زمینه قدم برمی دارم.
ادامه مطلب
درباره این سایت